بقول خسرو اواز ایران شجریان ،همو که دیگر صدای ربنایش در جعبه بی خاصیت تصویر وصدای جمهوری نا اسلامی بگوش ما نمیرسد.وبجای ان در این جعبه میتوان انواع موسیقی های پاپ ورپ وکوفت وزهرمار را شنید وهروقت هم که باز میکنی صداهای نا تراشیده ونخراشیده مداحان نان به نرخ روز خور ومزدور گوشت را کر میکند.میگفتم بقول شجریان دوست داشتنی،یاد ایامی که در گلشن بهاری داشتم،بلی یاد ایامی که در روستا روستایی داشتیم، باوری داشتیم،دینی داشتیم،مسلکی داشتیم،اعتقادی داشتیم،یاد ایامی که شیخ رمضانعلی از کراباد می امد و گوسفندانش را در خانه میکرد وعبایش را بر میداشت وبرایمان پیشنمازی میکرد،یاد ایامی که رجب کلب محمد این پیر سر فید وریش سفید با چشمهای نافذش به چشمانمان مینگریست و وبا نگاهش تمام وجودش را که سر شار از محبت بود در وجودت میریخت، یاد ایامی که کلب قدرت نجفی زاده که کد خدای روستا بود در مسجد پهلو به پهلو یت مینشست ویکدفعه وبه ناگهان یک سوالی از ت میپرسید که تا چند روز تورا در افکارت غرق میکرد وپی میبردی که بابا روستا مسولی دارد،اقا میرزا حسین بااینکه نمیدید اما بزبان دل تورا تشخیص میداد وبرایت لطیفه های با معنی میگفت،وانقدر ترا میخنداند که دلدرد میشدی،یاد ایامی که اطا قلی وقتی با ان صلابت از دور می امد سعی میکردی خودت را جمع وجور کنی،صدای زیبای کربلایی شیخ عبدل که اوهم نابینا بود ای که چقدر میچسبید،دلم تنگ شده برای تشرهای اقا سید حسن،وقتی که ابهارا هدر میدادیم.یاد ایامی که صبح که سر از بالین بر میداشتی صدای برات عیسی ،اکبر کربلایی عیسی،اکبر افروزی در گوشت میبیچید .وخبر از خروج گوسفندان از روستا را میداد.اری صبح شده است وهمه دوباره تلاش وکوشش را از سر گرفته اند.ان دو نفری هم که سوار الاغ هستند وبطرف شمال روستا میروند.عجب ادمهای تمیز ومرتبی هستند بابا اونا برادران مجیدی هستند وبه رضوی میروند.میگن اونا لباس کارشان با لباس منزلشان باهم فرق میکنند! پشت سرشان هم کربلایی محمد حسین یوسفی است،اوهم به رضوی میرود چرا همراهش بیل وکلنگ است.برای این است که او وقتی از راه میرود هر جای راه که خراب باشد تعمیر میکند.کر بلایی عزیزالله مدبر کجا میرود ،فکر کنم او به کراباد میرود، او عادت دارد همیشه سوار بر الاغش با صدای دلنشینش از امامان بخواند. یک نگتهی هم به پایین بنداز، کربلایی علی اکبر خالقی هم کهقصابی کرده ودارد گوسفندی را پوست میکند ،واقعا که حقش است که به او قرمه خوار بگویند، ولی چه چهره معصوم ودوسداشتنی دارد ادم دوست دارد همیشه اورا نگاه کند،اوه نزدیکش کربلایی برات الله نجفی نشسته وچپق میکشد ،حتما به کربلایی علی اکبر هم تعارف خواهد کرد،چون هردو چپق میکشند.موا ظب باش به نصیحتهای کربلایی برات الله خوب گوش کنی بدردد میخورد.کدبلایی عباس یوسفی هم رسید خدا وکیلی دوست نداری کمی با او گپ بزنیم، اخه او خیلی صمیمی است، انقدر ارام وبا محبت حرف میزند که ادم دوست دارد همیشه کنازش باشد. فکر کنم میرود به خانه محمد حسین سال عباس چون او نجار هم هست اگز خوب گوش کنی صدای تیشه نجاری اش را میشنوی، اری همیشه صبحهای زود چند نفر دور او جمع هستند و رخت وجوق وگاو بردی شان را درست میکند،راستی چرا به او مهندس میگویند؟ نمیدانم شاید بخاطر این است که او کازهای مختلفی انجام میدهد. مراد هم که در منزلش نشسته بابا عجب سبیلی !!! بقول امروزی ها ایول داری بابا نمیدانم ظاهرش به باطنش نمیخورد بر خلاف چهره ظاهرش مملو از پاکی ومحبت است.البته باید ظاهش اینطور باشد چون او اکثرا داروغه است الان هم داروغه خرسنگ است فکر کنم میخواد به خرسنگ برود، حالا اگر جگر داری به باغهای خرسنگ چپ نگاه کن؟!؟!کلب صفر هم که رو به پآیین میرود خیلی پیر است چقدر چهره اش نورانی است با ان موهای سفیدش ادم یاد حضرت موسی می افتد . اگه کار نداری بیا بریم سر اب،چند نفر اونجا جمعند، حاجی مندسن وحیات این دو زوج یکدل وتنها هم حتما به خرسنگ میروند .راستی چرا انها تنها هستند ،اری تنها پسرشان چندی قبل فوت کرده وانها تنها شده اند،خدا به انها صبر بدهد. راستی میدانی دیروز نفتی از علی اباد نفت نیاورده وتعدادی بدون نفت هستند نفتی کیه؟ بابا محمد ابراهیم خالقی را میگویم، عجب مرد فعال وبا تی است دستش درد نکند کمک بزرگی به روستا میکند.خوب دیروز ماشین نبوده و ملا عبدالر ضا وشیخ یوسفعلی هم که به شهر رفته اند هنوز نیامده اند،حوستو جمع کن عزیزالله کلب ابراهیم می اید، حتما به او سلام کن ومودب باش ،او رودر واسی ندارد اگر اشکالی در تو ببیند بهت میگه راستی چرا این چهار برادر اینقدر خوب هستند،بابا بتید هم خوب باشند اخه اونا بچه های کلب ابراهیم هستند، کم ادمی نبوده.رضا احمد هم روی سکو نشسته ببین همیشه خندان است یادته چقدر قشنگ اون روز میرقصید، منکه کلی کیف کردم.دلم تنگ شده برای صدای دهل است مندلی،دوسازه غلام اظافت دلم تنگ شده برای عروسیهای سنتی برای سیب زدن عروس وداماد بهم برای جشن حنا بندان و.یادایامی که با سطل از خنپیو اب بر میداشتیم جوانهای با غیرت وقتی میدیدند پیر مرد ویا پیرزنی توان برداشتن اب را ندارند ونمی توانند چندین پله پایین بروند سطل انهارا گرفته ومیرفتند پر اب کرده وبالا می اوردند.اره اون پایین عباسعلی مهدی است که دارد وضو میگیرد. چقدر او شوخ طبع است وخنده از دهنش نمی افتد. کربلایی محمد ابراهیم داوودی هم در کنارش است، به چهره اش بنگر چه محبتی در چهره اش میبینی، کیف نمی کنی؟زودتر باید اب برداری وگرنه چند ساعت دیگر اب گل الود خواهد شد چون کشاورز چاخویی میکند ،راستی امروز مردهایش کیا هستند ،دیروز که کلب عیسی پاچرخ میزد ودولکشش حسین کرد بود ،فکر کنم امروز برات لیلا پا چرخ زنش است ودولکشش هم مندسن خالق پناه باشد، زنها را نگاه کن دارن هرچه سریعتر رخت ولباسهایشان را در خنپیو پایین میشورند .صدای کیسه های بیخ را که به لباسها میزنند میشنوی؟ حسین حکیمه هم اب را بسته به حمام دارد حمام را اب میکند اره تا اب گلوک نشده باید حمام را اب کند.راستی کلب قدرت چه زحمتهایی کشید تا این حمام را باز سازی کرد، گاواش هستند ولی چند روزی است از خودش خبری نیست.دلم تنگ شده برای اذان کفتن شیخ رمضانعلی،خوشخو،مدبر بزرگ چه صدا به صدایی میگذاشتند. برای دوره های قران مسجد روی فرشهای بوریایی،برای حسن وحسین زدن روزهای محرم برای بستن سر علم که دوباره بدوم واز مادرم برای سر علم انار بگیرم،برای اینکه ببینم علم بزرگ را چه کسی برمیدارد ،عباس مختار یا مندسن مجرد یا محمد رضا همایون، یا برات لیلا یا. ای وای دلم تنگ شده برای منبر های کربلایی شیخ عبدل،کربلایی محمد علی خوشخو،مدبر، وگاهی هم خالق پناه بزرگ که وقتی بروستا می امد بروی منبر میرفت وبه ارامی سخن میگفت.یاد ایامی که پاییز میشد برگ درختان میریخت ومیدیدی که انارها واتگورها هنوز بدرختان هستند، فکر میکردی مردم چشم ندارند ونمیبینند، اری برای دیدن مال دیگران واقعا هم چشم نداشتند، اخه انها همینطور تربیت شده بودند که هیچ نظری به مال دیگران نداشتند. سر چروخ چناربالا اونی که داره انگورهارا میکوبد مجرد بزرگ است، حواست باشد دور وبر قذ غن که دارد شیره هارا میپزد نروی چون تا شیره ها حلال نشود نمی گذارد که نزدیک شوی، فقط او میداند که کی شیره شده انوقت اگه بری بشما کف شیره میده بخوری وحال کنی، فکر کنم انگورهای خودش را که از کراباد اورده شیره کرده کنارش علی محمد سالار زاده و محمد رضای خالقی هم هستند حتما انها هم میخواهند انگورهاییشان را شیره کنند.،مندلی ملا محمد علی و ابراهیم خورشید هم دیروز داشتند شیره میبردند، راستی خاکی که داخل شیره میرنند را از کجا می اورند وبرای چه داخل شیره میزنند ؟حتما فلسفه ای دارد،فکر کنم افزودن خاک باعث میشود که ذرات معلق داخل شربت کاملا ته نشین شده و شربتی را که برای درست کردن شیره میخواهند بردارند کاملا زلال وشفاف میکند .خاکها را مجرد از همان تپه بغل باغ کرابادش می اورد.مریض هم فکر کنم میخواهد اب تلخ را سردهد اب را به باغش که نزدیک سر خاکا است میبرد، چرا به او مریض میگویند ولله من نمیدانم ،همینقدر میدانم که او فردی است که مطالعات خوبی دارد، وبا کتاب وکتاب خوانی رابطه دارد، در ضمن دعا هم مینویسد،خدا منو چکار کند یکبار یکی از دعاهایش را باز کردم ببینم چه نوشته ایاتی از قران و تعدادی اعداد مختلف در گوشه دیگر از کاغذ وهمچنین تعدادی حروف دیگر در گوشه دیگر که من سر در نیاوردم. خوب برایم عجیب بود، البته بعدها عقیده ام را در مورد اینگونه دعاها ازدست دادم.تا اینکه کتابی را مطالعه میکردم که در ان کتاب مدعی شده بود که در عالم افرینش حتی حروف هم دارای تظاهر هستند. نویسنده معتقد بود که نحوه قرار گرفتن حروف در کنار هم بهر زبانی که باشد دارای یک اثر وتظاهر اثر گذار بر اطراف ومحیط خویش است. روی همین نظریه کلمات ادعیه ومخصوصا قران مهمترین دلیل بر این مدعا است.که دارای اثرات هستند ، این گفته ها ونوشته ها باعث شد که من دوباره به اینگونه بقول معروف دعاها دوباره اعتقاد پیدا نمایم.بلاخره این اقای عباسعلی جلالیان ادم فهیم ودانشمندی است.یاد ایامی که در چنار بچگیهایی داشتم،میشود دوباره از خواب بر خیزیم ودر سن 4 و5 سللگی باشیم،دوباره با چشمانمان ببینیم که خلمه ها با ان سر وصدای عجیبشان ار سر گمره گاو سرازیر شده اند وبا تمام سرعت به طرف طی حیط برای خوردن شیر ودیدن مادرانشان میدوند. دوباره صدای عر عر خران خرگله از پی بذنجیر گوشت را کر بکند.دوباره بوی پیشاش تکه ها که در سر طلخ چناربالا هستند تا تنگاهی بیاید!؟!؟ اه عجب رویاهایی در سر دارم .فکر نکنم !!دوباره حسن علی را ببینم که خر چرخه ای می اورد وافتابه اش از سمتی اویزان است. اخه او در بیابان هم بدون طهارت قدم نمیزد. ای طرفداران محیط زیست که شعارهایتان گوش فلک را کر کرده است ، اگر خواستید میتواند حسن علی برایتان کلاس چگونه از طبیعت محافظت کنیم برایتان بگذارد، بخدا کلاسشم مجانی است واز شما هزینه ای دریافت نخواهد کرد.یاد ایامی که یکنفس از پایین محله یعنی از بغل خانه حاجی سید علی اقا حسینی وروبروی خانه محمد علی مجیدی تا سر گدار حس بالا میدویدم از جلو منازل کشته گر،کربلایی سید احمد،برادران صفری،کربلایی محمد رضا زارعیان وبمانه،سرکار،اسیاب حسین حکیمه،محمد رضای علی محمد،کربلایی جهانبخش اهنگر،کربلایی محمد سالارزاده،اقا سید حسن، عزیز بیگم،محمد حسین مجیدی،غلام ترکمن،کربلایی علی اکبر زارعیان،نعمت کلب ابراهیم،عطاقلی،مندسن رضا،کربلایی قدرت وذبیح الله برزگر،نعمت محمد علی و. میگذشتم وبه سر تلخ حس بالا ته میرسیدم چقدر از اینجا منظره زیبایی داشت.اخه محله ما از محله دیگر کوچکتر است وان محله ابادتر هم هست.دو محله را کمر قلعه وسرکمر از هم جدا میکند،خانه شیخ غلام و کربلایی محمد ابراهیم داوودی وکربلایی محمد شهید درست در سر کمر واقع شده است،ان پیرزنی هم که لباسهای سنتی روستا را بتن دارد وشاد وشنگول است مروب است البته نام او ماهرخ است ودر گویش محلی اورا به این نام میخوانند. دلم تنگ شده برای گوش دادن به نوارهایی که شیخ غلام پشت بلند گوی نصب شده روی بام خانه اش میگذاشت. نمیدانم نام محله از کجا امده است؟فکرکنم اصطلاحی باشد بین گله داران ودامداران،چون به روستای علی اباد پاییین که نزدیک چنار است محله میگویند،ومردم انجا گله دار ودامدار هستند،شاید این نشانه این باشد که روستای چنار در گذشته محل اسکان گروهی دامدار بوده که گروهی در شرق وگروهی در غرب دره سکنی گزیده اند وسپس کم کم بصورت روستا در امده ونام چنار بخودش گرفته است. یاد ایامی که روستایم روستا بود،مردمش زلال به زلالی اسمان بالای کمر غیضک در یکشب 21 یکی از ماههای قمری وپر ستاره وشفاف همچون اب زلال قنات حیط رضوی،وپاک وبی الایش همانند زمینها پوشیده از کنگر وکمای وخلاشه وگل زوفای بزه راست،ومحکم واستوار به تبعیت از کوه علی شیر وکمر تنگاهی و کمر قلعه .دلم تنگ شده برای اقتدا کردن به شیخ رمضانعلی یا خالق پناه در یک روز صبح سرد زمستان روی فرشهای حصیری مسجد کاگلی روست،برای گوشدادن به صدای خاص خوشخو ومدبر بزرگ ونوای حزن انگیز کلب عبدل،همونهایی که وقتی با انها در پایان نماز مصافحه میکردی پوست دستشان بر اثر کار شبیه دستان پینه بسته پدرم بود،چهره افتاب سوخته شان نزدیک بود به صورت وگردن سیاه وسوخته پدر و برادران بزرگترم،دستشان نرم مانند دنبه وسفید مانند پنبه نبود،صورتشان همچون صورتهایی که تازه از ماسک خیار وشیر تاره در امده نبود ، به من حق بده که با شک وتردید زیاد پشت سر ون اعزامی سازمان تبلیغات نماز بخوانم؟؟!!!؟اری من خوب علت اعزام انهارا به مسجد روستایم ودیگر مساجد این مملکت میدانم؟!؟شیخ رمضانعلی ودیگران بودند که صبح زود همراه دیگر مردم روستا شال به کمر بسته وبرای تقلای روزی راهی کوه ودشت وباغ میشدند، ولی اینها بعد از نماز صبح تاشب در خانه مشغول پیرایش وارایش هستند وگاها هم باتلفن به با منازل روستا ور میروند وهی ازاین پهلو به ان پهلو میچرخند. دوباره غروب برای اقامه نماز به مسجد امده وپس از نماز هم بالای منبر رفته وبرای مردم خسته وکوفته از کار سخت کشاورزی روستا شروع به سخنرانی وایراد خطبه میکنند ،اما مردم خسته همه یا خوابند ویا چرت میزنند،عجب سنخیتعجیبی است بین این مستمعین وان سخنران ؟!؟! اری دلم تنگ شده برای روستا بودن وروستا ماندن روستایم با همه متعلقا تش،اعتقاداتش،باورهایش، غیرتش، یکرنگی اش وبلاخره انچه که چنار نامیده میشود، اما افسوس که دیگر ایام بر نخواهد گشت وبر نمیگردد. دلم تنگ شده برای ویاد ایامی که.@&@# واژه های محلی روستای چنار بخش دوم (سین تا ی)
واژه های محلی روستای چنار بخش اول (الف تا ز)
محرم در روستای چنار مه ولات
هم , که , در , , به ,سر ,ایامی که ,تنگ شده ,دلم تنگ ,یاد ایامی ,شده برای ,محمد ابراهیم داوودی
درباره این سایت